آنيساآنيسا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره
آرسامآرسام، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

عسل ماماني و بابايي

آخرین روز کاری مامانی

 سلام عشق مامان الهی مامان قربونت بره عزیزدلم امروز آخرین روزکاری مامانی همراه با شماست البته همراه شما منظورم تو دل مامانی ، امروز اومدم که کارامو تحویل بدم و خداحافظی کنم برم خونه و منتظر دخملی خودم باشم و تا اون روز  استراحت کنیم تا دخملی خودم تپل مپل بشه . آنی جونم خانم دکتر گفته هفته اول اسفند به دنیا میای اما من میخوام تو ماه ربیع الاول بدنیا بیای که آخرین روزش هم ٣ اسفند هستش باید با خانم دکترت صحبت کنم ببینم با اون روز موافقت میکنه دعا کن که قبول کنه و تو این ماه عزیز به دنیا بیای نفس مامان ، بی صبرانه منتظر اون روز هستم قربونت برم . عسل مامان ببخشید که تواین مدت باسرکار اومدنم تو رو اذیت کردم مامانی ،&...
20 بهمن 1390

دختر گل بابایی

سلام دختر گل بابایی ، دیگه روزهای پایانی رو داریم میگذرونیم قربونت برم دلم برای دیدنت یه ذره شده و انتظار کشیدن برام خیلی سخته انگار که زمان اصلا نمیگذره تا روز موعود که روز تولدت هست فرا برسه . آنیسا جونم ، دختر گلم چند سالی هست که منتظر اومدنت هستیم چرا اینقدر مامانی و بابایی رو اذیت کردی نمیدونی ما چی کشیدیم تا خدای مهربون تو رو به ما داد . اما به خاطر اینکه تو روزی میای پیشمون همه چی رو تحمل کردیم و فقط توکلمون به خدا بود میدونستیم که خدای مهربون دل هیچ کسی رو نمیشکونه ، روزی که تو اومدی تو دل مامانی دیگه همه غم و غصه هامون رو فراموش کردیم .  از اون روز شادی و نشاط رو به ما هدیه کردی و به زندگی من و ماما...
18 بهمن 1390

بهترین لحظه عمرم

  سلام نفس مامان ، عزیز من ، گل من ، عسل من دیروز (٣٠/٠٦/٩٠) روز چهارشنبه ساعت یک بعدازظهر من و تو و بابایی رفتیم سنوگرافی دکتر حسنیان ، نمیدونی چه استرسی داشتم و این استرس رو هم به بابایی منتقل کرده بودم اما به خاطر من به روی خودش نمیاورد خلاصه کلی منتظر شدیم و نوبت ما شد و آقای دکتر داشت تو رو چک میکرد تا اینکه بابایی بهش گفت میشه صدای قلبش رو برامون پخش کنید اونم پخش کرد وای مامانی قشنگترین لحظه عمرم بود وقتیکه صدای قلب کوچیکت رو میشنیدم اشک شادی تو چشام حلقه زده بود فقط اون لحظه میگفتم خدای مهربون شکرت . بعدشم آقای دکتر داشت تو رو چک میکرد و گفت خدا رو شکرهیچ مشکلی نیست و در مورد جنسیت هم گفت به احتمال خیلی زی...
13 بهمن 1390

بهترين هديه زندگيم

  سلام جيگر مامان  خوبي قربونت برم آنيساي مامان وقتی تکونهات رو حس میکنم غرق شادی میشم و امید به زندگیم چند برابر میشه. هم دوست دارم زودتر بیای تو بغل مامانی و هم دوست دارم همیشه تو دلم بمونی و تکون بخوری . من اینقدر برای دیدنت و بغل کردنت خوشحالم که اصلا به درد زایمان و مشکلاتش فکر نمیکنم و همه اش پیش خودم میگم هر چقدر هم که درد داشته باشه ولی وقتی کوچولوی نازم قراره بیاد پیشمون در مقابلش هیچه و ارزش داره . ماماني امروز دقیقا تو هفته 32 هستی تکونهات محکمتر شده . روز و شب داري تکون میخوری و صبحها که بیدار میشم بيام سر كار تکونهات شروع میشه و تو هم از خواب بيدار ميشي قربونت برم من ....
13 بهمن 1390
1